جدول جو
جدول جو

معنی هور قلیا - جستجوی لغت در جدول جو

هور قلیا
سریانی عبری این واژه را نخستین بار سهروردی به کار برده سپس شیخ احمد احسائی در (شرح الزیاره) هادی سبزواری واپسین فرزانه بنام ایرانی نیز درباره آن سخن گفته بی گمان سهروردی در کاربرد این واژه نگرشی داشته است به فروهر (مثال موجودات در عالم مینوی) این واژه خود دگر گشته فروهر یا فرورتی اوستایی است که با شنده دیرین در هستی است که به چهره باشندگان در جهان مادی پیکر پذیرفته و قلیای شیخ احمد احسائی نسای باز مانده آدمی است پس از آن که روان در رستخیز بدان باز می گردد فروهر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هور قلیایی
تصویر هور قلیایی
منسوب به هور قلیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هورقلیا
تصویر هورقلیا
درخشش بخار، تشعشع بخار، تابش هوای گرم، عالمی بین عالم جسمانیات و عالم مجردات، عالم بالا، عالم دیگر، عالمی فوق این عوالم
فرهنگ فارسی عمید
قالب مثالی جسم مثالی. توضیح شیخ احمد کسائی در کتاب شرح الزیاره گوید: انسان را دو جسم و جسد است اما جسد اول مرکب از عناصر زمانیه استو این جسد مانند جامه ایست که انسان آنرا می پوشد و از تن بیرون می آوردظنرا نه لذتی است ونه المی نه طاعیت و نه معصیتی حاصل آنکه این جسد از انسان نیست... و اما جسد دوم جسد باقی است و آن طینتی است که (انسان) از آن آفریده شده و در گور او باقی ماند آنگاه که زمین جسد عنصری را بخوردو هر جز از وی پراکنده گردد و باصل خویش ملحق شود پس بخش آتشی به آتش پیوندد و بخش هوایی بهوا و بخش آبی به آب و بخش خاکی بخاک باز گردد جسد مزبور مستدیرا باقی ماند... و این جسد انسان است که نه زیاده گردد و نه کم شود و در قبرپس از زوال جسد عنصری که کثافت و اعراض مسمی بجسد عنصری زایل گردد دیدگان حسی آنرا نه بیند و از این رو چون جسد پوشیده و محو گردد چیزی یافته نشود چنانکه بعضی گفته اند که جسد معدوم شود و چنین نیست بلکه آن در قبر خویش است امادیدگان مردم دنیا - بعلت کثافیت که در ابصار است - آنرا ننگرند و چیزی را جز از نوع خویش نه بیند... و چون خدای سبحانه بعث آفریدگان را اراده کند برهمه زمین آبی از دریای زیر عرش ببارد سردتر از برف و آنرا صاد گویند و آن در قرآن مذکوراست. پس روی زمین را دریایی فراگیرد که ببادها تموج پذیرد واجزای هرشخص مصفی گردد واجزای جسد وی د ر قبر او مستدیر یعنی بهیئت بنیه وی در دنیا - جمع گردد جزوهای سر وبدان جزوهای گردن متصل شود وسپس گردن بجزوهای سینه وسینه بشکم پیوندد وهکذا واجزاییاززمین بااومزج شود پس در قبروی بروید چنانکه سماروغ در رستن خویش. پس چون اسرافیل درصور بدمد روانها پرواز گیرند هر روانی بسوی گور جسد خویش و در آن داخل شود. پس زمین از آن شکافته گردد چنانکه از سماروغ شکافته شود. آنگاه ایشان ایستاده اند ونظرکنند. واین جسد باقی اززمین هورقلیاست وآن جسدی است که بدان حشر و داخل بهشت و دوزخ شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هورقلیا
تصویر هورقلیا
((قَ))
درخشش بخار، تشعشع بخار
فرهنگ فارسی معین